ظهر عاشقی

هو


باز هم ایام محرم آمد و شور حسینی در دلها غوغا می کند. و مشتاقم می کند که راجع به سلام آقا بنویسم. آلبومی که دومین تجربه ی گروهی محسن چاوشی بود. خوب یادم است زمانی که آهنگ ظهر عطش پخش شد سراپا حیرت بودم. محسن می خواند و من مسخ طنین و ترانه اش. ملودی اش که مو را به تن راست می کرد. با خودم می گفتم: آفرین پسر، همینه! اما طولی نکشید که توی ذوقم بخورد و آن همه شادی تبدیل به یاس شود. آری غدیرخون را می گویم. کاری به صدا و لحن ندارم، فعلا حرف از ترانه است. عنصری که این روزها در موسیقی جای خود را از دست داده و هر نوشته ی قافیه داری را به زور ملودی به خورد مردم می دهند! (البته این جمله در مورد ترانه ی غدیرخون صدق نمی کند) چندبار گوش کردم؛ ظهر عطش، غدیر خون، ظهر عطش، غدیر خون،... خدایا این کجا و آن کجا؟ به راستی روح استاد آغاسی شاد. با تمام سلول های بدنم ستایشش می کنم. آنجا که می گوید: در ظهر عطش مگر چه دیدی/ کز جام جهان نظر بریدی، دلم می خواهد به افتخارش بایستم و کف بزنم. ای آب حیات دین احمد... بی نظیر چیزی جز این است؟ اوجش آنجاست که امامان را به منظومه ای تشبیه می کند که حسین (ع) چون زهره، درخشان ترین است.


سلام آقا


می دانم که هدف محسن جلب رضایت تمامی اقشار است. اما گاهی برای پیشرو بودن و ارائه ی یک فرهنگ و نگاه جدید باید اذیت ها را به جان خرید. مگر چندبار این اتفاق می افتد که آلبومی گروهی در رثای سالار شهیدان ارائه دهد؟ با احترام به تمامی علاقه مندان به آهنگ غدیرخون، به نظر منِ کمترین این ترک فقط و فقط ذکر مصیبت است. و خدارا شکر در مملکت گل و بلبل دکان مداحان به اندازه ی کافی پررونق است! پس چه لزومی به مداحی محسن چاوشی است؟ آن سینه زنی های آخر کار که دیگر نور علی نور است. تا کی می خواهیم بر سر و سینه ی خود بکوبیم که چشم تموم دنیا گریون بشه/ وای اگه شام غریبون بشه؟! در آن طرف دلم پر می کشد برای آن آکاردئون آخرکار. این نوا بوی افتخار می دهد. بوی شادمانی برای داشتن مردی چون حسین (ع) در میان آدمیان. و تداعی گر صحنه ی پر افتخار عاشوراست. آن هنگام که مردانی از جنس انسان و با روحی خداگونه عروج کردند. به خدا وقت آن رسیده که به این حماسه با افتخار نگاه کنیم نه با ترحم و دلسوزی.


پی نوشت: جسم فانی زیر خاک می پوسد اما روح آزاده در یادها می ماند. پس بیایید به جای گریه بر تن زخمی اش به آزادگی اش افتخار کنیم.

اختصاصی

هو


- محسن پاکه، خیلی نجیبه...


مگه می شه این جمله رو شنید و کم نیاورد؟

اونم از چه عزیزی...


رفیق! پرچمت همیشه بالاست.

از کمیل تا سلسبیل

هو


دیروز بنابر اتفاقی راهی خیابان خوش شدم. همان خیابانی که روزی در آن راه می رفتی، بازی می کردی. با دوستانت قرار می گذاشتی و احتمالا تخمه می شکستی!

به مغازه ها نگاه می کنم. از کدامشان خرید کرده ای؟ یعنی این مرد تعمیرکار را می شناسی؟ شاید رفیق فابریک آن روزهایت همین پسر سوپرمارکتی است که سیگارت را از او می خریدی.

قدم می زنم، در سرما. شاید چند سال پیش روی همین آسفالت ها قدم زده باشی، در گرما. به خانه ها نگاه می کنم. به درها. یعنی کدام یک از اینها به روی تو باز و بسته شده است؟!

آن روز که دستان خسته ات در جیب های بی پولت بود و پیاده تا خانه ی مهرجویی قدم می زدی، از روی پل کمیل رد شدی یا از خیابان سلسبیل؟

کدام ترانه را زمزمه می کردی؟ آن لحظه کم تحمل بودی یا متاسف؟ هنوز عروس قصه را دوست داشتی؟ یا اینکه از راه رفتن زیاد نفست بریده بود؟!

یعنی موقع برگشت هم پیاده بودی؟ اصلا آن شب خوابت برد؟ اگر فکر علی سنتوری هم راحتت می گذاشت، حتما از درد پا تا صبح این پهلو، آن پهلو شدی!

دلم می خواهد از سر کمیل تا ته سلسبیل با مردم مصاحبه کنم! از محسن چاووشی 8 سال قبل بپرسم. مثل همین آمارگیری که این روزها برپا شده...

دوستم مدام زنگ می زند و تو می خوانی: تنهاترین من... وعده مان 4 بود و ساعت گوشی ام 4:25 را نشان می دهد. یعنی 25 دقیقه میخکوب خیابانم کردی؟


http://s2.picofile.com/file/7175680107/Ch_%D8%A7.jpg


به امروز باز می گردم


نمی دانم چه به روز آرزوهایت آوردند که این گونه آرزوهامان را خراب کردی! اما نه... حکایت ما و تو حکایت آن کودکی است که شوق بادکنک بیچاره اش کرده!

دست خودش هم نیست. با علاقه و اشتیاق وصف نشدنی هر روز بیشتر و بیشتر باد می کند. تا جایی که بادکنک می ترکد! پیش چشمان کودک هم می ترکد.

کودک گریه می کند. اول از دوری بادکنک، بعد هم از بی وفاییش. آخر سر هم بد و بیراه است که نثار بادکنک بیچاره می کند!

ما هم با تو اینچنین کردیم؛ باد کردیم، باد کردیم ... آن قدر که پیش چشمانمان ...

اما امروز دیگر آن کودک نیستم. نه به نشانه ی تحسین کف می زنم، نه به علامت تاسف سر تکان می دهم. می خواهم فقط شاهد باشم.


پس تو هم دیگر بادکنک من نباش...


پی نوشت: (هرچقدر با خودم کلنجار می روم نمی توانم از خیر این بیت بگذرم) اگر بیای همون جوری که بودی، کم میارن حسودا از حسودی...