ناپلئون بی جواز !

باز هم افسار ما را کشید و هرجا خواست برد این از همه جا بی خبر...


پاروی بی قایق حرکت کرد ...با همه نقاط قوت و ضعفی که به آنها خواهم پرداخت...



تو دزیــــــره...


تنها..تنها..تنها....


مــــــــــن...


زوزه هـــای زخمی ی گرگ...


خ َ راب...


ی اعدامی که امّیدش...


هوای رفتن کــــن...


اشک مُم کنـــه....


از تیکه تیکه ی قلبـــم...


کنار سنگ مزا ــــــــ رم...