اختصاصی

هو


- محسن پاکه، خیلی نجیبه...


مگه می شه این جمله رو شنید و کم نیاورد؟

اونم از چه عزیزی...


رفیق! پرچمت همیشه بالاست.

از کمیل تا سلسبیل

هو


دیروز بنابر اتفاقی راهی خیابان خوش شدم. همان خیابانی که روزی در آن راه می رفتی، بازی می کردی. با دوستانت قرار می گذاشتی و احتمالا تخمه می شکستی!

به مغازه ها نگاه می کنم. از کدامشان خرید کرده ای؟ یعنی این مرد تعمیرکار را می شناسی؟ شاید رفیق فابریک آن روزهایت همین پسر سوپرمارکتی است که سیگارت را از او می خریدی.

قدم می زنم، در سرما. شاید چند سال پیش روی همین آسفالت ها قدم زده باشی، در گرما. به خانه ها نگاه می کنم. به درها. یعنی کدام یک از اینها به روی تو باز و بسته شده است؟!

آن روز که دستان خسته ات در جیب های بی پولت بود و پیاده تا خانه ی مهرجویی قدم می زدی، از روی پل کمیل رد شدی یا از خیابان سلسبیل؟

کدام ترانه را زمزمه می کردی؟ آن لحظه کم تحمل بودی یا متاسف؟ هنوز عروس قصه را دوست داشتی؟ یا اینکه از راه رفتن زیاد نفست بریده بود؟!

یعنی موقع برگشت هم پیاده بودی؟ اصلا آن شب خوابت برد؟ اگر فکر علی سنتوری هم راحتت می گذاشت، حتما از درد پا تا صبح این پهلو، آن پهلو شدی!

دلم می خواهد از سر کمیل تا ته سلسبیل با مردم مصاحبه کنم! از محسن چاووشی 8 سال قبل بپرسم. مثل همین آمارگیری که این روزها برپا شده...

دوستم مدام زنگ می زند و تو می خوانی: تنهاترین من... وعده مان 4 بود و ساعت گوشی ام 4:25 را نشان می دهد. یعنی 25 دقیقه میخکوب خیابانم کردی؟


http://s2.picofile.com/file/7175680107/Ch_%D8%A7.jpg


به امروز باز می گردم


نمی دانم چه به روز آرزوهایت آوردند که این گونه آرزوهامان را خراب کردی! اما نه... حکایت ما و تو حکایت آن کودکی است که شوق بادکنک بیچاره اش کرده!

دست خودش هم نیست. با علاقه و اشتیاق وصف نشدنی هر روز بیشتر و بیشتر باد می کند. تا جایی که بادکنک می ترکد! پیش چشمان کودک هم می ترکد.

کودک گریه می کند. اول از دوری بادکنک، بعد هم از بی وفاییش. آخر سر هم بد و بیراه است که نثار بادکنک بیچاره می کند!

ما هم با تو اینچنین کردیم؛ باد کردیم، باد کردیم ... آن قدر که پیش چشمانمان ...

اما امروز دیگر آن کودک نیستم. نه به نشانه ی تحسین کف می زنم، نه به علامت تاسف سر تکان می دهم. می خواهم فقط شاهد باشم.


پس تو هم دیگر بادکنک من نباش...


پی نوشت: (هرچقدر با خودم کلنجار می روم نمی توانم از خیر این بیت بگذرم) اگر بیای همون جوری که بودی، کم میارن حسودا از حسودی...

ردپای محسن در یک آلبوم سنتی!

با یکی از دوستانِ صمیمیِِ عشقِ سنتیِ چاوشی باز!(چی شد) موفق به کشف ردپای محسن چاوشی در یک آلبوم سنتی شدیم!

دل قلندر اثر هژیر مهرافروز،آلبومی در سبک سنتی که در پاییز سال 87 و البته بعد از انتشار یک شاخه نیلوفر به بازار آمده است. نام محسن چاوشی و البته شهاب اکبری در میان همکاران آلبوم آمده است:


http://s1.picofile.com/shahin/Pictures/Hajir0.jpg


برای مشاهده کاور در سایز اصلی،اینجا را کلیک کنید


 اما توضیح اضافی:
هژیر مهرافروز این آلبوم را به روح دایی مرحومش سید خلیل عالی نژاد،بزرگ ترین تنبور نواز ایرانی تقدیم کرده است.