... کو گوش شنوا ؟!

به نام خدا


اینکه بخواهیم در ابتدای یک نقد، کلی صغری کبری بچینیم تا مبادا به کسی بر بخورد، دیگر از حوصله ی اینجا خارج است.

بارها به ترانه و تنظیم و... ایراداتی گرفتیم اما نهایتا شنیدیم که آیا شما ترانه سرایید؟ تنظیم کننده اید؟ و... شاید هیچ کدام از اینها نباشیم. شاید به ما بگویند نگو و ما نگوییم یا بگویند نشنو و ما نشنویم، ولی نفهمیدن از اختیار ما خارج است.

متاسفانه اینقدر مجیزه گو در مخاطبان و اطرافیان چاوشی زیاد شده که دیگر قبول خیلی از ایرادات برای خود او هم سخت شده است. حداقل چیزی که احساس می شود همین است.

کافی ست اعلام شود که قرار است آهنگی بیاید، هنوز نیامده و نشنیده، صدای کف و سوت ها گوش آسمان را کر می کند. بگذریم... حتما قرار است دایره مخاطبان وسیع تر شود!!!


برویم سراغ اصل مطلب؛


Ozan Dogulu - Askistan Ft. Atiye


دقیقه ی پایانی آهنگ فوق* و آهنگ شماره 6 آلبوم 13

چیزی جز یک آه و صد حیف برای من باقی نمی گذارد. و اینکه هیچ کجا هم گفته نمی شود که مایه ی اصلی ملودی و تنظیم آهنگ شیرمردا کپی برابر اصل یک اثر ترکی استانبولی ست، اوضاع را وخیم تر می کند. و اینجاست که خیلی از مسائل درمعرض شبهه قرار می گیرند. نکند تنظیم بهرام گور هم... نه، اصلا فکرش را هم نمی خواهم بکنم. شاید هم ما نباید آثار خارجی را بشنویم!

به هرحال آنچه باید گفته می شد، گفته شد. امیدوارم بازخوردهایی را که در انتقاد به ترانه سرای اشباع شده و البته محبوب چاوشی گرفتیم، برای این مطلب نگیریم.


* نه اصلا فکرش را هم نکنید! زمان انتشار این آهنگ سال 2011 است.

پ ن : بد نیست اورتور این آهنگ را هم با دقیقه دوم آهنگ بهرام گور مقایسه کنید.


بعدا نوشت: این هم لینک آهنگ مورد نظر یکی از خوانندگان وب که متاسفانه...


Enigma Seven Lives 2008

نقدی بر نقادی

هو 

 

دیروز

همه در تلاش رساندن خود به سایت هواداران چاوشی بودند. آرزوی مشترکشان هم یک بار خوانده شدن توسط او بود. اگر کسی ای میل یا کامنتی از چاوشی دریافت می کرد همه به حالش غبطه می خوردند. صدا که جای خود را داشت، حتی سرفه هایش هم تحسین می شدند. دیگر هواداران به یک نام کاربری راضی نبودند و برای بیش تر دیده شدن وبلاگ پشت وبلاگ ساخته شد. و هر کس بنابر نوع نگارشش مخاطبانی هم جهت پیدا کرد. چاوشی ارتباطاتش را گسترده تر کرد و عکس های انگشت شمارش از احتکار (!) خارج شدند... 

  

امروز

دیگر سایت هواداران اضافی به نظر می رسد! کار از آرزو و غبطه خوردن گذشته و حسادت از قلم ها می چکد! داشتن وبلاگ هم امری عادی است. همه فهمیده اند که حرفشان به گوش چاوشی می رسد، پس تا جایی که می توانند می تازند. مخاطبانشان را هم، جهت دار کرده اند. سرفه ها که حال خیلی ها را به هم می زند، حتى صدای خواندنش هم زیر سوال رفته...

 

و اما چند نکته:  

۱. گاه می بینیم برخی هواداران خواهان ابراز دیدگاه های سیاسی از جانب محسن چاوشی می باشند. از بحث مجوز که بگذریم، متاسفانه ملت ایران تاب موضع گیرى هاى یکدیگر را ندارند. فقط کافى است بگویى تیم مورد علاقه ات چیست تا جبهه گیرى ها شروع شود. چاوشى هم ناگزیر یا موافق نظام است یا مخالف آن. حال اگر موضع خود را مشخص کند، عده اى سر جنگ را با او باز مى کنند. بالاخره هر دو جبهه، طرفداران خاص خود را دارند. اگر بگوید موافق نظام است، او را متهم به پاچه خارى مى کنند و اگر بگوید مخالف آن هستم، عده اى دیگر او را سرکرده ى دشمن! مى خوانند... پس این که بخواهد موضع سیاسى (و به زعم عده ای اجتماعى!) داشته باشد، کارى به شدت احمقانه است که نه تنها خود او، بلکه هنر بى بدیلش را نیز دچار مشکل مى کند. 

 

۲. محسن چاوشی قبل از آنکه خواننده باشد مثل همه ی ما یک انسان است. حق دارد برای کارهایش تصمیم بگیرد. حق دارد نوع خاصی از موسیقی را دوست داشته باشد و امتحان کند. حق دارد با هرکسی که دلش می خواهد رفت و آمد داشته باشد... این ها کوچک ترین و طبیعی ترین حقوق اوست. پس بیایید در رابطه با او و علایقش دیکتاتور نباشیم.  

 با این تفاسیر جمله ی اولم را اصلاح می کنم. محسن چاوشی قبل از آنکه خواننده ی خوبی باشد انسان خوبی است. مطمئن باشید هرکس جای او بود از این همه دخالت و امر و نهی بی جا، خونش به جوش می آمد.


۳. همه از چاوشی می خواهند به گذشته هایش برگردد. اما کسی حاضر نیست به اندازه ی ساختن یک نام کاربری در mchavoshifans به گذشته برگردد...